ساختن واحدها “کثیف” است، اما ساختن خانه “نجیب” است. مشکل این است که ما در حال ساخت واحد هستیم.
در اینجا دو مشکل مرتبط با هم وجود دارد. اولاً، خانه ها صرفاً خانه نیستند، بلکه واحدهای ذخیره سازی پول هستند. خانههای امروزی چه مکانی برای حفظ حقوق بازنشستگی شما باشند، چه چیزی معقول برای پسانداز مازاد، یا راهی برای تضمین جریانهای درآمد غیرفعال، خانههای امروزی نیز باید سرمایهگذاری مطمئنی داشته باشند. این بدان معنی است که آنها باید به طور گسترده مطلوب باشند، و به وضوح مشخص شوند، و در مقیاسی باشند که تعداد زیادی از خریداران بالقوه را در هر لحظه تضمین کند. معماران در حال حاضر از رنگ بژی که این الزامات اعمال می کنند می دانند.
مشکل دوم این است که خانه ها باید دارای واحدهای خانوادگی کوچک و متمایز باشند. احتمالاً این را به طور خلاصه نخواهید دید زیرا از نظر اجتماعی بسیار ریشهدار است، اما خانهها باید قابل دفاع باشند، با مرزهای بسته، تنها توسط افرادی که دارای اعتبار (کلید) هستند، قابل عبور باشند. حتی گربهها دارای ریزتراشههایی هستند که به آنها فقط به catflap «خود» دسترسی دارند. ورود به خانه باید به اندازه خانواده ای که در آن زندگی می کند دشوار باشد.
شاید شما کتاب سوفی لوئیس که اخیراً منتشر شده را خوانده باشید خانواده را از بین ببرید و شما فکر می کنید “بله، وقت آن رسیده است که خانواده هسته ای را به درستی مورد بازجویی قرار دهیم، زیرا عنصر سازنده نئولیبرالیسم است و معماران باید همدستی آنها و نقش بالقوه آنها در کشف این زندان سمی را درک کنند”. یا شاید این سؤال که چه چیزی شبیه ویژگی طبیعی بیزمان انسانیت است، مانند خانواده، هرگز به ذهن شما خطور نکرده است. یا شاید طراحی آرمانشهرهای رادیکال زمانی که در سال 1997 در اتحادیه دانشجویی سه پایی بود سرگرمکننده بود، اما ربع قرن بحرانهای مالی، اقلیمی و همهگیر باعث شده است که همه اینها احساس بسیار بسیار دوری داشته باشند.
هر احساسی که در حال حاضر دارید، حدس میزنم که در مقطعی از برنامههای مسکن خم شدهاید، خشمگین شدهاید از کلبههای خرگوشهای کوچک که از همه شادیها، همه ابرازها و همه انسانیت خشک شدهاند. من میخواهم آن احساس را با جنبشی که در حال حاضر (دوباره) به دست میآورد، مرتبط کنم. کتاب لوئیس نه تنها بررسی تاریخ الغای خانواده (از جمله شهرهای «بدون آشپزخانه» چارلز فوریه – برای طعمه شهرنشینی برای شما) نیست، بلکه پرسشی محتاطانه و محتاطانه از آسیب هایی است که توسط خانواده ها تداوم می یابد.
خانواده ها مراقبت از اعضای غیرمولد جامعه را خصوصی می کنند و جامعه را از مراقبت از یکدیگر رها می کنند. خانوادهها از مفاهیم نژاد و ملیت حمایت میکنند که نژادپرستی و احساسات ضد مهاجرتی را علیه کسانی که نامشروع میدانند دامن میزند. خانوادهها ناهنجاریهای اجتماعی را تداوم میبخشند، نسل بعدی کارگران خوب را ایجاد میکنند، از طریق قرعهکشی که از پدر و مادرشان متولد میشوند فقیر میشوند و به عنوان تنها وسیله بقای خود مجبور به کار مزدی میشوند. در مواجهه با ترس و کمبود، محدودیتی برای اینکه چقدر احساس امنیت نمی کنیم، از خودروهای شخصی گرفته تا وسایل نقلیه مالی پیچیده برای جمع آوری امتیاز و حفظ آن در خانواده وجود ندارد.
تغییر در راه است و نه تنها در انتشارات دانشگاهی. کوبا اخیراً کد خانواده جدیدی را تصویب کرد که خانواده را نه به عنوان یک گروه خویشاوندی تعیین شده از نظر بیولوژیکی، بلکه به عنوان “اتحادیه ای از افراد مرتبط با پیوند عاطفی، روانی و عاطفی، که خود را متعهد به اشتراک گذاری زندگی به گونه ای که از یکدیگر حمایت می کنند” بازتعریف کرد. این کد شامل مجموعه ای از حقوق غیرقابل تفکیک زنان، کودکان و LGBTQIA+ است.
این را با سخنرانی مارگارت تاچر در سال 1987 مقایسه کنید، که در آن او ادعا کرد چیزی به نام جامعه وجود ندارد، فقط «مردان و زنان فردی و […] خانواده ها’. من فقط می توانم حدس بزنم که کدام فلسفه به آنچه که این روزها روی بالش های پرتابی که در اطراف خیابان داونینگ شماره 10 دوخته شده است نزدیک تر است. این یک اهرم بزرگ و عمدتاً ناگفته برای تغییر است و معماران در ضخامت آن هستند: ما ایده جامعه را درباره خانواده (اغلب به معنای واقعی کلمه) مشخص می کنیم.
این باید باعث شود که ما به هم بخوریم که ما خانه نمی سازیم بلکه واحد می سازیم. واحدهایی برای انباشت سرمایه، برای حفظ نابرابری اقتصادی، برای استخراج اکوسیستم، برای انتقال ثروت از فقرا به ثروتمندان. واقعاً فوقالعاده، به طرز دلخراشی هولناک است.
اسمیت مرداک مدیر پایداری و فیزیک در Buro Happold است