“لحظه بسیار جالبی برای معمار شدن است”


چه حسی دارید که اولین معمار بریتانیایی بعد از ریچارد راجرز در سال 2007 هستید که برنده جایزه پریتزکر می شود؟

به [find myself] در کنار ریچارد و نورمن فاستر بسیار جذاب است. حتی در نظر گرفتن این افتخار بزرگی است. من کاملاً خوشحال بودم که هر سال در فهرست نهایی بودم یا حداقل هر سال از من نام برده می شد. فکر کردم محل من است.

کار شما توسط هیئت داوران جایزه پریتزکر برای “تحسین شد.ارج نهادن به محیط های ساخته شده و طبیعی از قبل موجود و برای بازنمایی عملکرد و احیای شهرها. شما با تمرکز روزافزون بر استفاده مجدد و مقاوم سازی غریبه نیستید.

ما مدت هاست که بر طبل نگرانی های زیست محیطی و نگرانی های اجتماعی می کوبیم. من مطمئنا فکر می کنم [current] آب و هوای اجتماعی به ما کمک می‌کند تا بتوانیم کارها را به طور مستقل انجام دهیم. ما نیاز به تایید و پشتیبانی داریم. اما اکنون بسیار آسان‌تر است که به یک نگرانی گسترده‌تر متوسل شویم، حتی تا حدی که مشتریان یا سیاستمداران را شرمنده کنیم.

اکنون همه شهرداران می گویند که نگران فضای عمومی، هوای پاک، حمل و نقل و مسکن هستند. اینکه آیا آنها واقعاً هستند یا نه، موضوع دیگری است، اما حداقل باید بگویند که نگران هستند. و این فوق العاده مهم است. این چوبی است که این حرفه باید برداشته و به نفع خود از آن استفاده کند. بحران زیست محیطی به نوعی باید برای ما مفید باشد.

این همان کاری است که معماران به هر حال انجام می دهند – استفاده هوشمندانه از منابع را در نظر بگیرید در حالی که نسبت به طراحی بیش از حد یا حرکات بیهوده مشکوک هستند. همه اینها می تواند مهمات خوبی باشد.

استفاده مجدد و زیر سوال بردن خرابی ساختمان ها به عنوان یک عمل، چیزی است که ما مدت هاست به آن علاقه مند بوده ایم. اما مقاومت در برابر نیروهای سرمایه گذاری جهانی بسیار دشوار بوده است. [Some] سرمایه گذاران خواهان یک ساختمان جدید هستند. حالا فشار باید بر سر توجیه باشد [demolition]. آن تغییر در حال وقوع است.

اما ما نباید این را فقط به عنوان نوعی مسئولیت اخلاقی اکراه تلقی کنیم. باید معنادار باشد. به عنوان مثال، با پروژه LSE، ما سعی کردیم این بحث را نه تنها درست انجام دهیم، بلکه در واقع کار جالب‌تری است.

پیشنهاد LSE برنده رقابت توسط معماران دیوید چیپرفیلد با فیکس و مرلین

قبلاً در مورد به حاشیه رانده شدن این حرفه صحبت کرده اید. آیا این حرفه توانسته جایگاه خود را پس بگیرد؟

نمی دانم چگونه درب جعبه پاندورا را برگردانیم. ما به حاشیه رفته ایم زیرا برنامه ریزی به حاشیه رفته است. در دستان درست، برنامه ریزی نباید محدود کننده باشد، بلکه باید تصمیمات بزرگ را به خوبی اتخاذ و به هم مرتبط کرده و تضمین کند. منظورم این است که چگونه می توان بدون برنامه ریزی اقتصاد دایره ای داشت [ahead]?

وقتی بوریس جانسون اعلام کرد که دولت قصد دارد 40 بیمارستان بسازد، فراموش کرد که یک فرآیند برنامه ریزی کامل وجود دارد که باید انجام شود. چهار یا پنج سال دیگر وجود دارد [of preparation before you can do that]. موضوع فقط باز و بسته کردن یک شیر آب نیست.

زمان تحولات سیاسی جهانی و عدم اطمینان است. چه تأثیری بر شما به عنوان یک معمار فعال دارد؟

ما از همه‌گیری، جنگ در اوکراین و بحران زیست‌محیطی آموخته‌ایم که برخی از مفروضاتی که همه ما در 30 یا 40 سال گذشته تحت آن عمل کرده‌ایم – مانند مزایای اجتناب‌ناپذیر پیشرفت و پیشرفت‌های فنی و اهمیت جهانی‌سازی – هستند. در حال حاضر برای سوال

پیشرفت یعنی چه؟

اگر شروع به درک این موضوع کنیم که برخی از فرآیندهای صنعتی از نظر زیست محیطی بد هستند و باید آنها را جبران کنیم، در این صورت پیشرفت در واقع چگونه به نظر می رسد؟ و محلی شبیه و در مقایسه با جهانی چگونه است؟

این امر به ما مأموریت بیشتری می‌دهد تا با مسائل نزدیک‌تر برخورد کنیم. کووید اهمیت جامعه‌مان، مکانی که در آن زندگی می‌کنیم، خیابانی که خانه‌هایمان در آن است، مغازه‌ای در گوشه و کنار به ما آموخت. غیرقابل اعتماد بودن زنجیره تامین جهانی را نیز به آن اضافه کنید. [It brings issues] ‘نزدیکتر به خانه’. و از نظر معماری، این اصلا چیز بدی نیست.

نزدیک شدن به موضوع به جای وابسته بودن به گرایشات جهانی باید به نفع ما باشد. یک لحظه بسیار جالب دیگر معمار بودن است.

[To that end] باید دست‌هایمان را کثیف کنیم و در بالادست بیشتر درگیر شویم [with clients]- اگرچه گفتن این حرف برای کسی مثل من آسان است. زمانی که شما یک فارغ التحصیل 28 ساله یا یک معمار 32 ساله هستید که شروع به کار می کنید، بسیار سخت است.

نظر شما در مورد تغییر پیشنهادی آموزش معماری چیست؟

سوال اول این است که آیا ما به اندازه کافی در مورد تشویق فرصت های بیشتر جوانان برای معمار شدن باز هستیم؟ و این به وضوح یک سوال اجتماعی است که باید به آن پرداخته شود.

سپس سوال دیگر این است که ما معماران جوان را چگونه تربیت می کنیم؟ و من فکر می کنم که ما باید آنها را آموزش دهیم تا برای در نظر گرفتن یک حرفه بسیار مشارکتی و فرآیندی آماده شوند.

اگر شما یک معمار جوان هستید، می خواهید هویت خود را بسازید و باید آن را داشته باشید [calling] کارت و بروشور خود را با ساختمان های خود و شما باید وارد نوعی از دنیای رقابتی معماری شوید.

همه ما باید به تنهایی شنا کنیم

این یک مشکل است. من سعی کردم تاکید کنم که در بینال ونیز در سال 2012. برای تبدیل شدن به یک [successful] معمار، آیا من باید معمار بهتری از دیگری شوم؟ آیا باید خودم را در مقابل همکارانم معرفی کنم؟

پس چگونه وظایف حرفه ای جمعی خود را شناسایی می کنیم؟ چگونه توضیح دهیم که معماری در مقابل کاری که یک معمار انجام می دهد چیست؟ و این یک مشکل بزرگ برای این حرفه بوده است. همه ما باید به تنهایی شنا کنیم. و این خوب نیست.

و من RIBA را سرزنش می کنم که بیشتر به این موضوع فکر نمی کند و اهمیت این حرفه را توسعه نمی دهد. [by effectively] اجازه دادن به ذهنیت بازار آزاد بریتانیا که همه چیز را توجیه کند.

معماران می توانند ارتباط بین چیزها را ببینند. اشتباه این بود که ما را به گوشه ای هل دادند و نماها را طراحی کردیم.

آیا تا به حال می توانید به ساختمان های خود مانند گالری Hepworth در Wakefield برگردید؟

حقیقت این است که به دلیل کووید من موفق به بازدید نشدم و اما ناامید هستم که به آنجا بروم – نه تنها به دلیل ساختمان، بلکه به دلیل برنامه ای که آنها اجرا کرده اند.

من می خواهم تمام اعتبار موفقیت را در نظر بگیرم (او می خندد). ساختمان چارچوب خوبی برای زندگی درون و اطراف آن است. تیم کار واقعاً خوبی در درک نقشی که یک موزه می‌تواند در آن نوع جامعه ایفا کند انجام داده است و ثابت کرده است که همه اشتباه می‌کنند.

وقتی ساخته شد مردم گفتند فیل سفید است

وقتی ساخته شد، مردم گفتند که این یک فیل سفید است، هیچ کس قرار نیست به آنجا برود و هیچ کس [in the region] به هنر معاصر علاقه مند بود. حتی شهردار آن زمان به ما گفتند که این کار غیرمسئولانه است و شهر [of Wakefield] داشت پشیمان می شد

برای من موفقیت آن نشان می‌دهد که معماری کاملاً در سطح مناسبی عمل می‌کند.

منبع: ایوان بان

هپورث ویکفیلد



منبع

تحریریه اخبار معماری آریانا